فروش فایل



دروغ استحکام می بخشد یا چرا چند همسری صداقت در روابط را آسانتر می کند.
اگر می خواهید به خوبی دروغ بگویید ، به دو ویژگی اساسی نیاز دارید. برای یک چیز ، بدن شما باید متحد شما باشد. فایده ای ندارد اگر او ناگهان شروع به سرخ شدن ، ترس و وحشی کند یا با عصبی از یک پا به پای دیگر پرش کند .از طرف دیگر ، شما باید بتوانید چیزهای واقعاً خوب را به خاطر بسپارید. نکته منفی در مورد دروغ این است که شما باید برای شروع اولین دروغ دوباره و دوباره بعد از پنج یا ده سال آماده باشید. این همان چیزی است که دروغ ها را بسیار پیچیده و فرسوده تر می کند. آنها ساختاری چند لایه هستند که بر اعتماد ، مسئولیت و قدرت در روابط تأثیر می گذارد.

متأسفانه من در یادآوری به دور نیستم. خیلی سریع فراموش می کنم و فکر می کنم آنچه گفته شد در حال حاضر باقی می ماند. به ویژه به خاطر سپردن موارد نادرست دشوار است. به عنوان مثال ، هنگامی که من برای اولین بار رابطه بسیار یکدست خود را با افراد دیگر باز کردم ، با شریک زندگی خود ناموس بودم. من با کسی ملاقات کرده بودم و می خواستم کاملاً در آن گم شوم. من توافق نکردم ، مبهم شدم که چند بار واقعاً با شخص می نویسم ، چقدر به آنها علاقه مند هستم و بالاخره گرفتار دروغ شدم.

متأسفانه ، من در بازی با دروغ ، اجرای آن و یادآوری هرچه به خودم داده بودم ، خیلی خوب نبودم. بنابراین می توانید تصور کنید که دیر یا زود داربست به هم ریخته است. شخص رابطه من چیزی خوشحال کننده بود. او صدمه دیده ، ناامید شد و اعتماد او به من متاسفانه کم شد. سپس مدت کوتاهی از هم گسیختیم ، اما سرانجام دوباره به هم رسیدیم و هنوز در یک رابطه هستیم. آنچه در آن زمان برای خودم تصمیم گرفتم ، قولی به خودم ، به اصطلاح ، تعهد به حقیقت بود.

بر خلاف حقیقت ، ما دیگر همدیگر را پیدا نمی کردیم. دروغها مرا از او دور کردند و از آنجا که من دائم می ترسیدم به خودم خیانت کنم از بین برد. من همیشه نگهبان بودم ، بسیار خسته کننده بود. بعد از اینکه تصمیم گرفتیم دوباره رابطه برقرار کنیم ، احساس کردم که این وظیفه من است که اثبات کنم قابل اعتماد هستم. و این کاملاً خسته کننده بود زیرا شخص رابطه من بی اعتمادی زیادی به من داشت. من زمان زیادی را صرف این فکر کردم که آیا واقعاً می خواهم برای تجربه هایی در سطح بدنی با کسی "فقط" ملاقات کنم یا اینکه آیا به دنبال نزدیکی عاطفی تر هستم یا نه. من هم باید خودم را قبول کنم که احساس آسیب و غفلت دارم و به همین دلیل می خواهم به جای نام بردن واضح از آن احساسات ، در کنار شخص دیگری باشم.

من می خواهم که این کار را آسان تر کنم ، دوباره به یک روایت جدید بپردازم و کاری از روابط را پشت سر بگذارم.
من اغلب ناتوان و ناامن بودم ، زیرا صداقت برای دیگران معنی داشت که من باید در وهله اول با من صادق باشم و این چیزی ساده است.

اما حقیقت یا دروغ چیست؟ و دروغ در رابطه عاشقانه با شخص دیگر چیست؟ به عنوان مثال ، اگر کسی نمی داند چه می خواهد ، دروغ نیست. چگونه باید این یک دروغ باشد؟ اگر نمی دانم می خواهم نظر خود را تغییر دهم ، هیچ ارتباطی با صداقت ندارد. اگر من عمداً تصمیم به پوشاندن چیزی نگیرم ، نمی تواند دروغ باشد زیرا هیچ چیز وجود ندارد که بتوانم آن را بپوشانم. با این حال ، این مانع نشد که من از دیدن چنین موقعیتهایی به عنوان دروغ دیدن کنمنسبت به شخصی بود که نظر خود را تغییر داد. در آن زمان غالباً احساس می کردم که مردم با خودشان صادق نیستند و بر همین اساس ، به هیچ وجه نمی توانند با من صادق باشند. اما اگر مردم نمی دانند چه می خواهند ، دروغ یا حقیقت نیست.

آیا دروغ قابل توجیه است؟
من معتقدم که برای قضاوت در مورد دروغ ، مهم است که تشخیص دهیم که چه کسی به شما دروغ می گوید ، فرقی می کند. اگر دوباره در یک مهمانی با یک آشنا شل شده روبرو شوم و او از من سؤالی بپرسد که به نظرم کاملاً نامناسب و خیلی صمیمی است ، ممکن است دروغ راهی درست باشد که نشان دهد من می خواهم خودم را از شخص فاصله بگیرم یا می خواهد از حریم خصوصی دیگران محافظت کند. با او می توانم بین حریم شخصی خود و سؤالات اساسی شخص دیگر خط بکشم. این نیز درست و کاملاً قانونی است اگر مثلاً من از یک مرد خارجی CIS خارج شوم و محاصره شوم تا زمانی که شماره تلفن همراه اشتباه را به او ندهم و او سپس مرا تنها بگذارد.

دروغ می تواند به خوبی علامتی در روابط صمیمی انسان باشد. این می تواند نشان دهد که شما خود را از یکدیگر فاصله گرفته اید ، که دیگر به شخص دیگر اعتماد ندارید ، یا اینکه دیگر ممکن است دیگر نمی خواهید به خود نزدیک شوید. و این اعتماد برای خیلی از روابط مهم است. به نظر من ، این پایه و اساس صمیمیت و نزدیکی است.

این نوعی دایره شرور ایجاد می کند ، زیرا دروغ ، که از قبل می تواند اعتماد از دست رفته را تحمل کند ، می تواند اعتماد را حتی بیشتر زیر سوال ببرد. مطمئناً ، تا زمانی که دروغ در معرض دروغ قرار نگیرد ، فقط کسی که دروغ می گوید می داند که او حقیقت را نگفت. اما حتی اگر دروغ "فقط" بر دروغگو تأثیر بگذارد ، پیامدهایی نیز به همراه خواهد داشت. در شرایط خاصی ، من می توانم اظهارات و نیازهای خودم را زیر سؤال ببرم ، دیگر به خودم اعتماد نداشته باشم و شاید حتی به اطرافیانم نیز بی اعتماد باشم. زیرا اگر خودم دروغ بگویم ، ممکن است دیگران چنین کنند؟

در مورد من ، این در واقع من را مشکوک کرد. من شروع به زیر سوال بردن اهداف شریک زندگی ام کردم و شک کنم که آیا او واقعاً می داند چه می خواهد. شاید چیزهای بیشتری برای آن وجود داشته باشد؟ شاید او چیزی را از من نیز پنهان کند؟ از آن زمان به بعد ، اختلالات افسردگی و اضطراب من افزایش یافته است ، و بی اعتمادی اساسی نسبت به بستگانم احساس کردم. این هیچ ربطی به اعتماد نکردن به آنها ندارد ، من فقط به شک و تردید از تجربه فوق خارج شدم. اگر من خودم بتوانم چنین چارچوبی از دروغ را بنا کنم ، افراد دیگر نیز می توانند این کار را انجام دهند.

هدف خوب ، متعاقب آن
مطمئناً دروغ هایی وجود دارند که فقط در درون خودشان قرار دارند. من به دروغ دوم ، سوم احتیاج ندارم تا اول قدم بردارم. اما بیشتر دروغ ها ، همانطور که قبلاً نیز گفته شد ، بسیار پیچیده تر هستند ، آنها داربست های کاملی هستند. برای سرمایه گذاری در دروغ انرژی زیادی می گیرد. انرژی ای که فقط می تواند در چیزهای زیبا ، خلاقانه و غنی سازی سرمایه گذاری شود.

متأسفانه ، این که آیا اهداف پشت دروغ در وهله اول خوب است ، از جمله نیاز به محافظت از شخصی یا درک متفاوت از ترس هنگام بیرون آمدن حقیقت ، ممکن است مهم نباشد ، زیرا از سلسله مراتب قدرت چشم انداز ، دروغگو همیشه بالاتر از شخصی که به او دروغ گفته می شود ایستاده است. دروغ این قدرت را می دهد تا در نتیجه موقعیت ها یا تصمیم گیری ها تأثیر بگذارد.

اگر در یک تاریخ از من سؤال شود که آیا من در یک رابطه هستم یا نه ، می گویم نه - با این هدف که شخص دیگر بدون در نظر گرفتن وضعیت روابط چندجانبه من مرا عالی پیدا کند - ممکن است این موضوع برای شخص دیگر عادلانه نباشد. برخی از مردم نمی خواهند به زندگی چند نفره بپردازند و دوست ندارند با افراد چند نفری آشنا شوند. که باید به هر شخص واگذار شود به گفته این ، من بی احترامی می دانم که روابطم را انکار کنم . در این شرایط من عادلانه می دانم که شخص دیگر وقتی از آنها سؤال می شود ، حقیقت را می آموزد. من نمی خواهم به صورت دستکاری عمل کنم و بر نتیجه یک وضعیت تأثیر بگذارم به گونه ای که مطابق خواسته ها و نیازهای من باشد.

روابط POLYAMORE ویژه من هستند با توجه به. من هرگز چنین صحبت نکرده ام ، آنقدر صادقانه و با صراحت در مورد نیازهایم ، همانطور که در روابط چندرسانه ای من است.

مطمئناً ، هر آنچه را که می خواهم بلافاصله قابل اجرا نیست. بعضی اوقات مجبورم نیازهای خود را با شرایط سازگار کنم یا کمی صبور باشم زیرا همه چیز همیشه نمی تواند بلافاصله عملی شود. اما گفتن حقیقت به طور غیرقانونی در روابط چندرسانه ای برای من آسان تر است. من می دانم که بسیاری از افراد در روابط همجنسگرا نیز بسیار صادقانه با یکدیگر هستند ، من نمی خواهم آن را انکار یا انکار کنم.

من فقط می دانم که روابط چندرسانه ای به معنای فشار کمتر برای من است ، زیرا آنها به هیچ وجه انتظار آرزو کردن تنها یک نفر در جهان را برای همیشه تعیین نمی کنند. گفتن حقیقت آسان تر است زیرا بلافاصله با ایده یک "یک عشق واقعی" روبرو نمی شود.

دروغها و قدرتها
انجام مکالمه در سطح چشم بدین معنی است که این شخص نیست که نتیجه نتیجه مکالمه را کنترل کند بلکه همه افراد درگیر آن هستند. بدترین چیز برای من وقتی مردم فکر می کنند که می دانند من چگونه واکنش خواهم داد و بنابراین می خواهم از خود محافظت کنم یا می خواهم با دروغ واکنش من را پیش بینی کنم. پس دیگر نمی توانم کاری انجام دهم ، من کاملاً منتقل شده ام. این باعث عصبانیت من می شود می خواهم بتوانم برای خودم تصمیم بگیرم که آیا آن را بد ، خوب ، مضر ، لذت بخش یا غم انگیز می دانم.

من بدترین دروغ را تجربه می کنم که به دلیل واکنش من سرقت شده اند. برای من ، این درباره دروغ و متن آن کمتر از این واقعیت است که تصور می شدم واکنشی را که حتی نتوانستم آن را تکمیل کنم ، کمتر به ذهنم خطور می کند. من اصلاً مجاز نبودم که واکنش نشان دهم - فقط در تصور شخص دیگر. به همین دلیل معمولاً برای من اینگونه است که این واقعیت که به من دروغ گفته شد فقط نیمی از خود دروغ است. اما دروغ باعث می شود واقعیت دو برابر بزرگ به نظر برسد. او او را به یک چیز عظیم تبدیل می کند ، که نباید باشد.

من اعتقاد ندارم که دروغ بودن به خودی خود همیشه بد است ، اما من فکر می کنم که تعبیه شده در یک شرایط اجتماعی و شاید صمیمی بین فردی تقریباً همیشه باعث آسیب بیشتر از اثرات مثبت می شود. من همچنین نمی خواهم باشگاه اخلاقی را تکان بخورم و همه افرادی را که تصمیم به دروغ گفتن دارند محکوم کنم ، فقط برای من مهم است که عواقب آن را نشان دهم تا اثرات دروغ را فاش کنم.

از آنجا که بیشترین تصمیم خود را برای دروغ از اثر ، ترس و یا چالش بگیرید تصمیم می گیرید.

اما لحظه بسته نمی ماند ، داستان ادامه دارد. و از همین جا است که همه آشوب ممکن آغاز می شود.

البته همه دروغ ها متفاوت عمل می کنند و همه مانند روابط من بر روابط تأثیر نمی گذارد. برای من ، با این حال ، من متوجه شدم که صداقت پایه و اساس یک رابطه چند همسری است. به نوعی ، من باید صادق باشم تا آنچه را که واقعاً می خواهم بدست آورم و البته وقتی چیزی احساس خوبی نباشد ، قادر به برقراری ارتباط باشم. همواره چالشها و مشکلات جدید در صورتهای فلکی پلیمرو وجود دارد که غیر معمول نیست. وقتی بسیاری از افراد سعی می کنند روابط و زندگی را با یکدیگر به اشتراک بگذارند ، پیچیده است. بدون اعتماد و صداقت ، این سریع به هم می خورد.

حقیقت یک هدایاست
برای من این بدان معنی نیست که من همیشه قادر به گفتن حقیقت هستم. مخصوصاً به این دلیل که من هرگز یاد نگرفتم که حقیقت را بگویم مثبت است. در کودکی اگر اعتراف کردم گلدان را شکسته ام یا مخفیانه سیگار می کشید ، بیشتر مجازات می شدم. هیچ کس مانند حقیقت یک اسب کیک عسل از حقیقت خوشحال نبود. من همچنین شرایطی را در زندگی من به یاد نمی آورم که شخصی به من گفت که تولد من را غیر عملی ، غیرقابل استفاده یا فقط زشت دانستند. و به همین ترتیب ادامه می یابد و ادامه می یابد.

حقیقت چیزی است که از دروغ های اضطراری ، دروغ از نشاط یا سطح حفاظت برخوردار است. چگونه باید یاد بگیریم که حقیقت را بگوییم؟

فکر می کنم دو منظر وجود دارد. از یک طرف توسط شخصی که حقیقت را می گوید و از طرف دیگر توسط شخصی که حقیقت را می آموزد. گفتن حقیقت بسیار آسان نیست - حداقل برای اکثر مردم ، از جمله خود من ، زیرا این کار اغلب با ترس از صدمه زدن به شخص دیگر طنین انداز است. و این بعید نیست. در عین حال ، این احترام ، عشق و اعتماد زیادی را نسبت به شخص دیگر نشان می دهد که می توانید حقیقت و اعتماد به یکدیگر را بگویید که فرد دیگر فوراً فرار نمی کند.

از نظر من دانستن حقیقت دو بعد دارد. از یک طرف لحظه ترسناک وقتی چیزی را می شنوید که شاید نتوانید آن را بشنوید و از طرف دیگر لحظه ای که دیدگاه خود را تغییر می دهید و می فهمید که باید برای گفتن این حرف برای شخص دیگر هزینه زیادی داشته باشد. هر دو کاملاً مهم هستند. اعتراف می کنم ، یادگیری درک حقیقت کار ساده ای نیست. شاید من بخواهم عصبانی شوم ، سرخ شوم ، اتهامات وحشی را در اطراف اتاق پخش کنم. من می توانم همه کارها را انجام دهم ، تمام احساسات من دلیل بودنشان را دارند و در عین حال می خواهم از شخص دیگری سپاسگزار باشم - حداقل به بهترین شکل ممکن

آخرین نکته مهم ، زمینه است ، وضعیتی که در آن مکالمه صورت می گیرد. به عنوان مثال ، اگر تصمیم دارید دروغ را دروغ تلقی کنید ، اغلب یک مکالمه خوب نخواهد بود. چه کسی از دروغ گفتن خوشحال است؟ مکانهایی را که ساکت هستند و ترجیح می دهم زمانی که من و شخص دیگر (افراد) وقت کافی داریم ، ترجیح می دهم. من همچنین دوست ندارم در خانه برای چنین مباحثاتی ملاقات کنم ، زیرا در آن صورت جو و احتمالاً احساس بد در چهار دیوار شما باقی می ماند.

حتی اگر این مکالمه آسان نباشد ، فکر می کنم بهتر است حقیقت را بگوییم تا برای همیشه مخفی کردن آن. آنچه ممکن است برای بعضی از افراد ساده و طبیعی به نظر برسد ، برای سایرین یک مشکل دشوار است.

و به طور دقیق که حقیقت را بدون هیچ گونه مشکلی پیچیده ، چند لایه و تقویت از دروغ می سازد.

 


آخرین جستجو ها